شهادت


کنکور که دادیم، آمد در خانه‌مان و گفت برویم. دستم را گرفت و برد ثبت نام و بعد هم اعزام. 

توی منطقه، وقتی پرسیدند کجا می‌خواهید بروید، زود گفت: تخریب.

با آرنج، آرام زدم به پهلویش. از چادر که بیرون آمدیم، گفتم: دیوونه! چرا گفتی تخریب؟

گفت:آخه اینجا (به شهادت) نزدیک‌تره.»


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها