جمعه انتظار


چه گریه دار گذر کرد از خیابان ها

کسی که بود حواسش به ما پریشان ها


چه کرده دیدن این شهرها به قلبش که

بریده از همه و رفته در بیابان ها


هزار سال گذشت از حکایت غیبت

ز هجر، یکسره ویران شدند کنعان ها


سوار کشتی امنش بشو، سلامت باش

به فکر باش، می آید زمان طوفان ها


به هجر انس گرفته ام، به وصل محتاجم

دلم شکسته ی وصل است و بند هجران ها


بهار زندگی ما، بهار نزدیک است

خوش است سر بشود با تو این زمستان ها


یکی یکی همه ی نوکران سفر کردند

به پیش مادر سادات، با حسین جان ها


صاحب_امان_عج


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها